شیطنت های دو سالگی
هو
سلام پسر عزیز و ناز من
این روزهای با تو بودن فقط هیجان و خنده و بازی ست. شیرین کاری های تو همراه با ذوق کردنای من و بابایی. مخصوصا لهجه قشنگت خیلی برامون جالبه. آیه مامان...؟ اینجوریه؟... آیه؟... یعنی آره مامان؟ و این مامان آخرشو یه جوری می کشی که هر کی ندونه فکر می کنه ما شمال تهران زندگی می کنیم و همه مون هم همین طوری صحبت می کنیم دو روز پیش با مامان جون رفته بودی خرید. تو میوه فروشی که رفتین سریع گفتی اینجا خوب نیست بریم بیرون. بعد هم که مامان جون خریدشو کرده رفتین سوپری. اونجا گفتی مامان جون کیک دارن؟ آیه؟ کیک بخر یم؟؟؟ این اخرشو چنان کشیدی که مغازه داره یهو نگاه کرده گفته این بچه مال کجاست؟؟؟
خیلی بلا شدی عزیزم. بیرون هم که میریم اصلا مسئولیتی در قبال شلواری که تازه همون روز عصر پات کردم یا لباسی که تازه خریدی نداری. سر می خری و خودتو مییندازی رو زمین. دیروز رفته بودیم ویلاژ توریست. اول که شروع کردی یه نوار مشکی پهن کنار سالن روی زمین کشیده شده بود همونو گرفتی و رفتی. گفتم شاید از من هم یادت بیاد. اصلا انگار نه انگار. منم با گوشی دنبالت راه افتادم ببینم کی یادت میاد. به آخر سالن که رسیدی یه چیزی تو ویترین یه مغازه ای توجهت رو جلب کرد. نشستی دو زانو اونو نگاه کردی بعد زدی زیر خنده و کلی ذوق کردی و راه افتادی یه کم که راه رفتی دیدی اگه یکم ضربدری راه بری ممکنه بیفتی روی زمین. با خودت گفتی چرا که نه؟ و از اونجا تا 5 دقیقه بعد هی ضربدری راه میرفتی هی با سر می خوردی زمین و کلی می خندیدی. اصلا قیافه من دیدنی بود. کیف و کلی نایلون یه دستم بود گوشی و شما که سعی می کردم از روی زمین جمعت کنم یه طرف. ملت هم هی نگاهمون می کردن و می خندیدن.
تا بابایی اومد و تو رو زد زیر بغل و کلا رفتیم بیرون. تو هم قهقهه می زدی و سعی می کردی تو بغلش به عقب پل بزنی. تو ماشین یه جوری خسته شده بودی و آروم بودی انگار که هیچ کدوم از اون کارا رو تو نکردی و اصلا کار اشتباهی هم نکردی هر چند هیچ کدوم از کارات اشتباه نبود عزیز دلم. تو فقط داشتی بازی می کردی.
حالا وقتی مهمونی میریم. اگه دو ساعت هم باشه تمام مدت تو روی پام می شینی و فقط نگاه می کنی. دنبال کنجکاوی تو مهمونی ها نیستی. دنبال بپر بپر و بالا پایین کردن و دعوا با بچه ها و اینا هم نیستی. البته گاهی یه دوری اطراف می زنی ولی معمولا در همین حد. نمی دونم چی میشه که کلا ساکت میشی. هر کی تورو می بینه میگه آخی.. چه مظلومه پسرت. هر چی م یخوام توضیح بدم فایده ای نداره میگم آره دیگه بچه م عاقله دردسر واسم درست نمی کنه.
ولی در کل تو خیلی عاقلی مامانی. به هیچ چیزی که مال تو نیست بی اجازه دست نمی زنی. و اگه چیزی رو بخوای و اجازه ندن دیگه به هیچ عنوان دست نمی زنی. با گریه و زور نمیخوای بگیریش. ولی اگه چیزی رو برداشته باشی و کسی بخواد ازت بگیره عمرا اگه بدی جدیدا قلدر شدی مامانی. دیروز خونه مامان جون بابایی دو دفعه سینا خواست یه چیزی رو ازت بگیره کار به کشتی هم رسید ولی تو ندادی که ندادی. قوی شدی عزیزم. سینا 4 سالشه.ولی تو کوتاه نیومدی.
عاشق باب اسفنجی هستی و روزی 10 بارهم که سی دی رو از اول تا آخر نکاه کنی خسته نمیشی ریختیم روی فلش و با تلویزیون می بینی. ولی واقعا واسه چشات خوب نیست عزیز دلم.
دنبال اینم که روزها بازی های متنوع باهات داشته باشم که اینقدر به گوشی و تلویزیون نگاه نکنی. یه چند تایی مدل نقاشی از اینترنت گرفتم و سعی می کنم باهات تمرین کنم. نقاشیت هم که عالیه. واقعا خلاقی . عکس نمایشگاه نقاشی تو میذارم عزیزم.
من هم تو فکر درسام هستم. فعلا تو فکرشم چون منتظرم دیتاهام درست بشه و بتونم بقیه مقاله هامو بنویسم. یه کمی هم کارم گره خورده . دعا کن زودتر برطرف بشه و روی روال بیفتم.
راستی مامان تمرینات تیم شنا هم میره از وقتی که میرم خیلی بدنم بهتر شده. ظرفیتم هم بالاتر رفته. انشالله آخرش برای تیم انتخابم می کنند. نه مامان؟ من هر چی لازم باشه تمرین می کنم. فعلا برنامه م اینه که هفته ای 3 روز و روزی 2000 متر شنا می کنم. کنارش یه رژیم کوچولو هم گرفتم واسه لاغری. همه چیز خوبه فقط درسا نگرانم می کنه. باید واسه اون هم برنامه ریزی بهتری بکنم.
تو الان 13 کیلو وزن و 88 سانتی متر قد داری. راستی قراره واسه عید مدل یه ژورنال لباس بچگانه هم بشی عسلم.
...
از همه اینا که بگذریم کمی غم و کمی گیجی هم همچنان با منه. هنوز خودمو پیدا نکردم. از نظر مذهبی و اعتقادی . میخوام یه برنامه ثابت و قشنگ برای تمام عمرم داشته باشم ولی برنامه م هنوز خیلی ناقصه. قسمت درسی و اعتقادیش هنوز لنگ می زنه. باید درستش کنم و برای درست شدنش باید برنامه داشته باشم. برام دعا کن عزیزم که موفقتر، آرومتر و شادتر باشم و بابایی هم همین طور
تو این مدت که اینجا مطلبی ننوشتم یه عالمه عکس ازت گرفتیم که بعضی هاشو اینجا میذارم.
این عکس تولد دو سالگیته که کیکشو خاله فرشته درست کرده و خونه خودمون گرفتیم
یه بار دیگه تولد دو سالگی منتها این بار خونه باباجون اینا تو حیاط شون
تو آرایشگاه قبل از کوتاه کردن موهات
حیاط مامان جون در حال بررسی کرم های باغچه
اینم دیشب موقع خرید