کوروشکوروش، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

دلنوشته های مامان برای کوروش

از لبت آتش بریزد از رخت هم شیطنت...

1394/11/25 20:58
نویسنده :
593 بازدید
اشتراک گذاری

هو

 

هر چه زیبایی و خوبی که دلم تشنه اوست

مثل گل، صحبت دوست

مثل پرواز، کبوتر

می و موسیقی و مهتاب و کتاب

کوه، دریا، جنگل، یاس، سحر

این همه یک سو، یک سوی دگر

چهره همچو گل تازه تو!

                                                                                                                                فریدون مشیری

...

شب های سرد ولی بدون برف و بارون زمستون سپری میشن. و ما -من و تو و بابا- ادامه میدیم به با هم بودن و بهتر شدن،خوب تر شدن، بیشتر یاد گرفتن، برنامه های جدید چیدن و تمرین کردن شون و شادتر بودن. 

از برنامه های جدید کتاب خوندن منظمه. هر شب لااقل نیم ساعت. با کتاب چرند و پرند دهخدا شروع کردم که عالیه ...

برنامه ورزشم هم بعد از سه ماه ادامه داره. منظم. و الان دو هفته ست که رژیم غذایی هم بهش اضافه شده. نتیجه خیلی خوب بوده. 2 کیلو کاهش وزن. 

روند درسها هم خوب پیش میره. هر چند تصویب و تایید پروپوزالم کمی با تاخیر روبرو شد ولی لااقل خیالم از بابت کاری که دارم انجام میدم تقریبا راحته.

یه برنامه دیگه هم با بابا داریم برای رفتن به جلسات شعر و مولوی خوانی و ... به زودی. شاید همین هفته. و مسافرت های کوتاه البته بعد از گرمتر شدن هوا.

و تو کوچولوی قشنگ من. در حال حاضر 2 سال و نیم داری. و به همون نسبت نگاهت هم عمیق تر و آرزوها و تفریحاتت هم بزرگتر شده. خیلی خوب درک می کنی. خیلی خوب با بچه ها بازی می کنی. از خشونت بدت میاد و وقتی بچه ها دعوا می کنند یا داد می زنند واقعا مضطرب میشی. اینطور وقتها قطعا ازت حمایت می کنم و نمیذارم کسی اذیتت کنه. تا همین چند وقت پیش فکر می کردم که باید یاد بگیری که از خودت دفاع کنی ولی یه دفعه متوجه شدم که این اشتباهه. متوجه شدم که باید تو رو همین طور که هستی بپذیرم. بدون خشونت... در عین حال پر از شیطنت ... خشونت در ذات تو نیست و نباید چنین چیزی ازت بخوام... نمیخوام تو رو بین تذکرات، نگرانی ها و تلاش برای تغییر دادنت گم کنم. هر بار که اون نوزاد کوچولوی تپل و خوشگل رو در چهره پر از شیطنت امروزت می بینم ناگهان همه عصبانیت ها و تذکرات محو میشن. دلم آروم میشه و فکر می کنم که چقدر فاصله کمی هست بین عشق و روزمرگی. و چقدر باید مراقب بود. مراقب رفتارهای هر روزه. آرام

نگرانت بودم ولی فهمیدم که بی مورد بوده. من از تو حمایت می کنم و این کافیه . تو به موقع یاد می گیری که چکار باید بکنی عزیزم.

من و هادی به این فکر می کنیم که تو چه باید یاد بگیری و اصلا ما چی داریم که به تو بدیم... دریافتیم که هیچ. ما باید خودمون آدمهای بهتری باشیم، عمیق تر، انسان تر، مهربون تر، آروم تر، و این کافیه. مواظب باشیم و درگیر بازی پول و موقعیت و فروختن خودمون به این چیزها نشیم. حتی اگه نزدیکترین های ما اینطور باشند. مراقب سادگی دلامون باشیم و از تو هم همینو بخواهیم. روراست باشیم و با خودمون و دیگران مهربون تر. سعی می کنیم که ارتباطمون با خدا قوی تر باشه. شعر خوب و کتاب خوب بخونیم و رشد کنیم. امیدوارم که بتونیم عزیزم و امیدوارم که تو هم بتونی.

اما من نگران بزرگ شدنتم. نگران اینکه چه طور کسی خواهی بود. شخصیتت، منشت، سلیقه ت، دوستات و ... از خدا میخوام به دلم آرامش بده و به تو هم.

 

عقل درس حذر از عشق به دلها می داد

زیر لب گفت دلم، خسته نباشی استاد!!!  (سعید سلیمان پور)

 

 بوسمحبتفرشته

 

 

 

 

 

 

 

 

بوسمحبتبوسمحبت

ای کاش نریزد به هم آرامش روحت

من بند دلم بر رگ اعصاب تو بند است...

(نفیسه موسوی)

 

پسندها (1)

نظرات (0)