کوروشکوروش، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

دلنوشته های مامان برای کوروش

یک سالگی و کشف دنیا

1393/6/14 3:42
نویسنده :
932 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی خوشحالم از اینکه ... تو به دنیا اومدی تو...

دنیا فهمید که تو انگار ... نیمه گمشدمی تو...

زندگی خیلی خوبه ... چون که خدا تو رو داده...

روز تولدم برام ... فرشته شو فرستاده...

خدا مهربونی کرد... تو رو سپرد دست خودم... دست تو گرفتم و ... فهمیدم عاشقت شدم...

 

تولدت مبارک عشق قشنگ زندگی من... نفس و عمر مامان و بابا...محبت

تولدت مبارک عزیزم.

چقدر خوبه که تو هستی . بدون تو انگار دنیای ما یه چیز بزرگ رو کم داشت. خدایا کمک کن تا قدر این نعمت بزرگتو بدونیم و به خوبی از امانتت نگهداری کنیم.خجالتمحبت

پسر خوشگل من... الان که دارم می نویسم یک سال و یک ماه داری. و من تو این مدت اینقدر گرفتار درسام و کارام بودم که واقعا نرسیدم زودتر بیام و وبلاگت رو آپدیت کنم. ببخش پسرم ولی تقریبا تابستونی نداشتم. با این که این تابستون هم عروسی عمه آسیه و هم عروسی خاله ندا و هم یه مسافرت 10 روزه به کردستان و شمال رو داشتیم ولی باور کنی یا نه حتی تو مسافرت و تو ماشین من با لپ تاپ باز جلوم مشغول انجام تکالیفم بودم ... و هنوزم  تموم نشده ولی دیگه طاقت نیاوردم و گفتم با سر زدن به وبلاگ تو حالی عوض کنم.محبت

از دوستای گلم که تو این مدت بهمون سر زدن ممنونم بوس

تو عزیز دل مامان یه کوچولوی ناز شدی. اینقدر شیطونی که وقعا نمی تونم از پس شیطنت هات بربیام دلخور . فوق العاده باهوشی.. الان دیگه می تونی یه چیزایی بگی. مثلا میگی :

- آب بده

- به بده

-مامان

- بابا

-بابا جو (بابا جون)

- مو مو (میو میو)

- ددا (ندا)

- عم (عمو)

-من

- مال من

...

خلاصه هر چیزی که می شنوی یه جوری میگی.. ماشالله به تو عسل مامان زیبا

تا الان 4 تا دندون در آوردی. دو تا دندون بزرگ بالا و دو تا پایین. اولین دندونت رو تو 10 ماه و 18 روزگی در آوردی. و راه رفتن مستقلت رو هم از اول ماه 10 شروع کردی. در اصل از 5/9 ماهگی می تونستی قدم برداری ولی از اول ماه 10 دیگه به راحتی راه می رفتی. کار این روزهای تو کشف دنیاست. عینک سر بالایی های کوچیک رو 10 بار بالا و پایین میری، با سیم تلفن نیم ساعت بازی می کنی، کمربند مانتوی منو نیم ساعت دور خودت می پیچی، دستت رو می کشی روی گلای قالی ببینی چی میشه، بارها تلاش می کنی تا مثل من کبریت رو روشن کنی، گوشی تلفن رو می گیری دستت و با فرد خیالی اون ور خط بلند بلند صحبت می کنی، با عکس بابای من کلی حرف داری... قاب عکسو بغل می کنی و می بوسی و هی میگی بابا جو، بابا جو... غمگینخطا

همش مواظبتیم با این حال هر دفعه یه جاییت زخم یا کبود میشه. دو سه بار لپت کبود شده. هی می خورده به این ور اون ور. یا صورتت و دست و پات خراش بر می داره. یه لحظه آروم نداری. همش راه میری. هر بچه کوچولویی رو که می بینی میری طرفش و شروع می کنی به برقراری ارتباط ، نازش می کنی، بهش می خندی، دستشو می گیری و سعی می کنی باهاش دوست بشی... ولی همه بچه ها خوش اخلاق نیستن مامانی. یعنی روابط عمومی شون در حد صفر! چشمک ... زود میذارن میرن. بعضی هاشونم مثل خودت زود دوست میشن.. حدودا یه ماه پیش موقع تولدت رفته بودیم باغ وحش البته به پیشنهاد بابایی که می خواست حیوونا رو نشونت بده. تو که اصلا حیوونا رو نگاه نمی کردی چشمت همش دنبال بچه ها بود.!!! خلاصه چند تایی از حیوونا رو هم نگاه کردی که دل ما نشکنه. خندونک

تولد یه سالگیت رو هم خونه دایی ایمان گرفتیم هم تولد دایی جون فردای تولد تو بود و هم واسه کارت نویسی عروسی خاله ندا خونه اونا دعوت بودیم ما هم یه کیک خوشگل واست گرفتیم و اونجا تولدتو برگزار کردیم... بوس

 

 

تو مسافرت هم پسر خیلی خوبی بودی مامان جون. تو ماشین که معمولا خواب بودی وقتی هم که پیاده می شدیم بدو بدو مشغول بازی و شیطونی می شدی. نق زدن و اذیت اصلا تو کارت نبود. راضی

مسافرت هم اول رفتیم شمال و از اونور هم تهران و کرج بعدشم به سمت کردستان و بانه حرکت کردیم که تعریف بازاراشو زیاد شنیده بودیم خندونک خلاصه بعد از دو سه روزی که اونجا بودیم دوباره به سمت شمال رفتیم و تو رامسر موندیم. کنار دریا یکم از موج ها ترسیده بودی و شایدم از اینکه همه رفته بودن تو آب دلخور بودی. جواهر ده و صفاشهر تو مسیر جواهر ده هم خیلی قشنگ بودن که چند تا عکس خیلی خوشگل از اون جاها گرفتیم.

از اینا که بگذریم واسه عروسی خاله هم بردیمت آتلیه که دو تا عکس فوق العاده ازت گرفتن و هنوز تحویل نگرفتیم که بذارم واست تو وبلاگ. عروسی خاله هم تاولش که رو صندلی عروس داماد نشسته بودی و تا 20 دقیقه بعد از اونجا تکون نخوردی بعدش هم همش اون وسط بودی. کاری هم به کار من نداشتی. پسرم مستقله حسابی! راضیعینک

عروسی عمه هم بیشتر تو کالسکه ت بودی و بازم مامانو اذیت نکردی.

 

وقتی صدای آهنگ از تلویزیون یا گوشی یا هر چی میاد شروع می کنی به چرخیدن دور خودت و دستاتو تکون می دی. خوشگل من خیلی ماه میشی با این کارات. من و بابا که همش در حال قربون صدقه رفتن تو هستیم. جیگر من بوسبوسبوس

خلاصه اینکه خیلی بلا شدی. کارات یه جور بلوغ خاص رو نشون میدن. شایدم اعتماد به نفس. ولی یه جورایی قلدر هم هستی ها. اینو اول نگفتم ولی راستشو بخوای بدجور هم قلدری مامان!!! یه چیزی که می خوای اگه بهت ندیم یه داد بلند می زنی که مجبور شیم بدیم. اگه کسی چپ بهت نگاه کنه چنان دادی سرش می زنی که پشیمونش می کنی، اگه شرایطی باشه که دوست نداشته باشی خیلی صبوری می کنی و اصلا اهل نق نق نیستی ولی تحمل اخم و کم محلی و اینکه کسی چیزی که دوستش داری رو ازت بگیره اصلا نداری. عصبانی

بالاخره اینکه واسه خودت شخصیتی پیدا کردی عزیز مامان. عاشق راه رفتن و حرف زدن و مخصوصا آب بازی هستی. همه چیزو می خوای امتحان کنی.ما هم که عاشق این جور کارای تو!محبت

اینجا حیاط خونه بابا جونه. بابا داشت حیاط رو می شست که تو سر رسیدی و شلنگ آب رو گرفتی و نهایتا خودتو به این روز انداختی! البته خدا رو شکر هوا گرم بود و سرما نخوردی خسته

اینجا هم باغ عمو حبیب هست و تو و سینا مشغول آب بازی تو حوض

اینم  یه عکس دسته جمعی از شما سه تا شیطون بعد از آب بازی

گاهی هنوز هم می مونم که تو حقیقتا کی و چه جوری اومدی؟ تو پسر منی؟ چه سریع داری رشد می کنی و چه تند همه چیزو یاد می گیری. تو بیرون از وجود من در حال کشف دنیای خودتی. مستقل از من. چه من باشم چه نباشم توهستی و زندگی با تو در جریانه. هنوز خیلی کوچیکی پسر ناز من. بی هیچ قالبی، نقابی، کلکی، فریبی... غرق در شادی دنیای کودکی... از چکه کردن یک شیر آب قهقهه می زنی و از صدای خنده بلند اطرافیان می ترسی. مدت ها غرق تماشای یک مورچه میشی یا یک تکه نون رو به هزار قسمت ریز ریز می کنی و هر قسمتش رو به دقت نگاه می کنی. این تویی. خاص و منحصر به فرد. حیف این دنیای قشنگ تو که مجبور شی واسه رضایت بقیه زندگی کنی عزیز دلم. خودت باش و اون جوری که دوست داری زندگی کن عشق من.محبتمحبتمحبتبوسخجالت

پسندها (3)

نظرات (8)

بابای کوروش
14 شهریور 93 4:14
بابایی فدای همه شیطونیا و بازی هات بشه .مرسی از مامانی که اینقدر خوب واست وبلاگتو نوشته
بابای ملیسا خانم ناناز
14 شهریور 93 13:50
با سلام . ضمن عرض تبریک به خاطر داشتن کوچولوی قشنگتون و همچنین نوشته ها و وبلاگ زیباتون ، وبلاگ ملیسا خانم با عکسهای جدید عروسی و تولد به روز شد . ممنون میشم اگر به کلبه مجازی دخترم قدم بزارید و با گذاشتن یک خط یادگاری ، آینده شیرین و دوس تداشتنیش رو شیرین تر و لذت بخش تر کنید . منتظر شما هستیم .
♥پرنیان♥مامان متین
15 شهریور 93 17:07
سلام دوستم کوروش جونو ببوسش.. ماشالا بهش که هم راه میره و هم حرف میزنه و هم مرواریداش در اومده و هم اینکه تولدش مبارک
مامانی
20 شهریور 93 0:35
وای من روم سیاه من شرمندهتم عزیز دلمممممممممممممم ماشالاااااااااااااااا چه بزرگ شدی مردی شدی برای خودت عزیز دلم تولدتم با تاخیر مبارک به به عجب کیکی معلومه یه تولد حسابی بوده مامانیم کلی زخمت کشیده دیگه.. دسش درد نکنه عزیز دلمممممممممممم خوشکلم ایشالا 120 ساله شس سایه ی پدر مادرت بالات باشن، زن بگیری توم بچه دار شی درس بخونی و از این حرفا ولی الان از بچگیات لذت ببر خوشکلم برای بزرگ شدن وقت زیاده یه عالمه بوس و بغل از راه دور از طرف ایلیان و مامانی
نی نی عکس
21 شهریور 93 19:09
ماشاالله چه نی نی نازی از بچه ها و نی نی های خوشگل تان عکس بگیرید و برای ما ارسال کنید. ما ضمن نمایش عکس ها در سایت، به آن ها جایزه می دهیم www.niniaxs.ir
مامان آیهان
1 مهر 93 19:10
کوروش جون تولدت مبارکککککککککککککک
مامان محمدماهان
16 مهر 93 8:54
سلام عزیزم تولدت مبارککککککککککککککککککککککک ماشالله چه پسر نازی دوماد بشی ایشالله 120ساله بشی ایشالله دوست داری با محمد ماهان منم دوست بشی
مامان نرگس
20 مهر 93 16:48
خیلی عالی بود قربون پسر نازنین و باهوشمون