عکس های هنری مامان
سلام پسر قشنگم. امروز تقریبا یک هفته از 5 ماهگیت میگذره. فوق العاده شیطون شدی. می ترسم بزرگتر که شدی بیش فعال بشی مامان. اصلا دوست نداری تنهایی و با خودت بازی کنی. البته گاهی این کار رو می کنی ولی به ندرت. حتما باید یکی باهات حرف بزنه و بخنده تا تو حسابی بهت خوش بگذره. یا اینکه بغل یه نفر باشی و راهت ببره تا بتونی دور و بر رو خوب دید بزنی... وقتی باهات حرف می زنیم باید یه کار جدیدی بکنیم تا بخندی. مثلا برای اولین بار با گفتن "پخ" کلی خندیدی. یعنی قهقهه زدی. ولی دفعه های بعدی حتی توجه هم نکردی و مجبور شدیم یه صدای دیگه از خودمون دربیاریم. حتما باید زهره ترک بشی تا بخندی.عاشق اینی که کارای سخت بکنی مثلا بابا زیر بغلتو بگیره و با اون پاهای کوچولوت مثلا راه بری. البته قشنگ قدم برمی داری و کلی از این کار خوشت میاد.
یا دوست داری ورزشت بدم اونم اساسی.دلت می خواد حسابی فشارت بدیم یا پرتت کنیم بالا یا بچلونیمت تا حسابی بخندی.
عزیز دل مامان. آخه تو چقدر انرژی داری؟ من و بابا دیگه کم میاریم. از کت و کول می افتیم اینقدر که فشارت میدیم و ورزشت میدیم و کلاغ کلاغت می کنیم یا مثل یه وزنه هی می بریمت بالا هی میاریمت پایین یا می چرخونیمت و هواپیمات می کنیم و تو بی خیال می خندی. اگه حرکت خیلی جدید باشه بیشتر می خندی ما عاشق همین خنده هاتیم. ولی خدا نکنه که کاری داشته باشیم و نتونیم مدام بهت توجه کنیم. زود حوصله ت سر میره و شروع میکنی به اعتراض...
خونه مامان جونت دیگه حسابی کیف می کنی. چون مدام در حال بغل به بغل شدن از دست این خاله به اون خاله و یا مامان جونی. خاله ها انواع حرکات ژانگولر رو باهات انجام میدن. نمیشه هم اعتراض کرد چون تو حسابی استقبال می کنی.
هر روز که میگذره به وضوح کنجکاوتر و دقیق تر میشی. زل می زنی به من و چشم ازم برنمی داری. قربونت برم عزیزم. به نظرم خیلی باهوشی. شایدم همه بچه ها همین طورن. ولی تو از نظر من متفاوتی عزیزم. تو برای من با همه دنیا متفاوتی.
باید بدونی که هر چی که باشی عزیزم من با توام. نه اینکه مهم نباشه که خوبی یا بد، نه. منظورم این نیست. بعضی ها آرومند بعضی ها پرهیجان. بعضی ها عاشق سکوتند و بعضی ها هم برعکس. اگه بخوای سکوت کنی یا نه . اگه عاشق هنر باشی یا ورزش، اگه بخوای درس بخونی یا بری دنبال یه چیز دیگه، هر چی که باشی و هر چی روکه دوست داشته باشی من و بابا با توایم پسرم.
این عکسای هنری رو خودم ازت گرفتم:
پسر من غرق در نور و شادی و سرخوشی...