کوروشکوروش، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

دلنوشته های مامان برای کوروش

حرم امام رضا

1392/8/2 3:56
نویسنده :
637 بازدید
اشتراک گذاری

پسر نازم سلام. چند روز پیش رفتم دانشگاه واسه ثبت نام. بله عزیزم ... بالاخره موفق شدیم. دوتایی! بالاخره دکترا قبول شدم اونم دانشگاه فردوسی با رتبه خیلی خوب. 5! واست ننوشتم از روزای اعلام نتایج و روزای مصاحبه که دو تایی رفتیم و من تو رو زیر چادر قایم کردم. البته به سختی. چون موقع مصاحبه که تو اردیبهشت بود تقریبا 7 ماه داشتی. تهران و مشهد مصاحبه دادم و انتخاب اولم که فردوسی بود قبول شدم. شنبه روز ثبت نام بود. احساسم فوق العاده بود. احساس سبکی و راحتی. خوشحال بودم که این پروژه هم بالاخره تموم شد... دیگه لازم نیست بهش فکر کنم یا واسه کنکور بخونم... می تونم بیشتر به تو برسم عزیزم.

چقدر جای بابا خالیه. خیلی دوست داشت قبولی من و به دنیا اومدن تو رو ببینه... کاش بود و این روزا رو می دید.

کلی به مرخصی گرفتن فکر کردم ولی بعد فکر کردم که سال دیگه تو بزرگتر و فهمیده تر میشی و اونجوری خونه گذاشتنت خیلی سخت تره. دیگه اینکه همین دو ترم کلاس دارم. برنامه کلاسام هم دو روز در هفته ست. می دونم که کلاس رفتن با وجود کوچولویی مثل تو خیلی واسم عذاب وجدان داره ولی عزیزم هیچ پیشرفتی بدون سختی نمیشه.

عزیزم دلم... هنوز خیلی کوچولویی niniweblog.com هرچند روز به روز تغییر می کنی و هر روز یه کار جدید ازت می بینم ولی انگار هنوز کاملا به این بیرون عادت نکردی. حتی گاهی مثل وقتایی که تو دل من بودی می خوابی. ببین چه جوری خوابیدی.. البته این عکس مال یک ماهگیته عزیزم.

هنوز هم موقع خواب با کوچکترین صدایی شدیدا یکه میخوری. عزیزم این دنیا پر از شلوغی و همهمه و سر و صداست. اینجا با جایی که تو بودی خیلی فرق داره. تو دل من... ساکت... بدون هیاهو... پر از آرامش واسه تو... کم کم به اینجا عادت می کنی مامان. هر چند همیشه چهره ت پر از آرامش و اطمینانه..

در حال حاضر ١ ماه و ٢٨ روز داری. از دو هفته پیش وقتی باهات حرف می زنیم کلی می خندی. مخصوصا اول صبح وقتی از خواب بیدار میشی یا وقتی که موقع تعویض باز میذارمت کلی بهت خوش می گذره و با کوچکترین حرفی  کلی می خندی.niniweblog.com یه چیز دیگه اینکه شبا قبل از ساعت ٢ و ٣ نمی خوابیدی و خواب هر دومون حسابی به هم ریخته بودniniweblog.com ولی از اول مهر به اینطرف سر ساعت ٥/١١ ، ١٢ خوابی. این هم از آقایی تو پسر گلمه که نمیذاری مامان خسته بشه. البته عقب کشیدن ساعتا هم کلی به نفعمون شد چشمک خلاصه اینکه مامان این ترم یه عالمه درس داره و کلی کار کلاسیniniweblog.com استادا هم هیچ کدوم کوتاه نمیان و حاضر نمیشن تکالیفشونو سبک تر کنند. چند روزی هست که صبح که میرم دانشگاه میذارمت خونه مامانم اینا. اینقدر اونجا راحتی که وقتی برمی گردم یا خوابی یا مشغول بازی با یکی از خاله ها یا مامان جون. شیر هم واست میذارم که بدون من گرسنه نمونی پسرم. بالاخره اینکه هر جور شده باید با همدیگه درس بخونیم مامان. می دونم که تو هم حسابی کمکم می کنی عزیزم. تا حالا که اینطور بوده

niniweblog.com

 راستی مامان جون این عکس تو و بابایی و خاله فرشته ست وقتی برای اولین بار بردیمت حرم امام رضا واسه ولادتشون. تو همش خواب بودی عزیزم. ولی ما ازت عکس گرفتیم که بعدها ببینیش مامانی.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

mozhgan
7 مهر 92 12:31
congratulation


مرسی مژگان جون که بهمون سر زدی
مامان ماهان
14 مهر 92 14:03
عزیزم.هزار ماشالله چه بزرگ شده.قربون نگاه اروم و متفکرش برم.یه عکس از خنده هاش هم بذار دلمونو آب کن.
مامان ماهان
14 مهر 92 14:10
خصوصیت رو هم چک کن خانم دکتر. امسال مهر ماه رو اساسی و ویزه تبریک میگم.
مامان ماهان
14 مهر 92 14:11
وااای چقد خوشمل خوابیده هزار ماشالله
الهام مامان محیا
2 آبان 92 10:17
پس دانشجو هم هستی مامانی
رشته ی چی؟ کجا ؟ ترم چند ؟ ...

زیارت قبول


آره عزیزم. تربیت بدنی ام گرایش رشد و یادگیری. الانم ترم 1 دکترام. فردوسی.
مامان نرگس
2 آبان 92 11:46
نرگس جون دکتر شدنتو تبریک میگم
انشاله همیشه موفق باشی ..
منم امسال میخواستم شرکت کنم ولی گفتم اگه قبول شم ممکنه برای خودم و دخترم سخت باشه..واسه همین مرد بودم و شروع نکردم واسه خوندن و ازمون.
الان که پست شما رو دیدم خیلی خوشحال شدم. پیش خودم میگم حالا بذارم 2 سال دیگه شرکت میکنم تا دخملم یه کم بزرگ شه.. شایدم اگه یه کار خوب پیدا کنم فعلا به درس خوندن فکر نکنم. تا بینیم چی میشه.




عزیزم.. من چند سالی بود همین جوری شرکت می کردم و البته درست نمی خوندم. ولی دیدم واقعا باید قبول بشم. یعنی تصمیممو گرفتم و نشستم خوندم. به نی نی هم خیلی فکر کردم که اذیت نشه و ... ولی باز فکر کردم که ممکنه با وجود نی نی دیگه کلا منصرف بشم. ولی خیلی ها رو هم دیدم که بعد از اینکه بچه هاشون از آب و گل در اومدن بعدش رفتن دنبال درس و موفق هم بودن. مطمئنم که شما هم موفق میشی عزیزم.[بوس]