کوروشکوروش، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

دلنوشته های مامان برای کوروش

برای آینده ...

1394/1/22 11:16
نویسنده :
300 بازدید
اشتراک گذاری

هو

پسرم سلام

عزیز دلم الان که دارم می نویسم شما 1 سال و 8 ماه و نیم داری. الان مثل یه فرشته کوچیک و قشنگ آروم گرفتی خوابیدی، وقتی هم که بیداری در حال کشف مداومی. الان می تونی از 1 تا 10 بشمری، رنگ های سیاه، سفید، آبی، سبز، قرمز و بنفش رو تشخیص میدی. سعی می کنی روابط بین چیزها رو درک کنی.. مثلا وقتی همه خونه بابا جون نشستیم یه نگاهی می کنی و اشاره می کنی به بابای خودت و میگی: بابا... بعد به بابا جون و باز میگی: بابا... یا به من و به مامان جون و با اشاره به هر کدوم مون هی تکرار می کنی: مامان... مامان... هر چی که می بینی بلافاصله اول رنگشو میگی.. برات جالب شده... از نظر حرکتی که همش در حال آرتیست بازی هستی، روی دسته مبل می شینی، روی یه ردیف سنگ لبه آشپزخونه قدم مورچه ای برمیداری و سعی می کنی تعادلتو حفظ کنی، روی صندلی دوچرخه ت وایمیستی و دستاتو ول می کنی و ... بینهایت شیطون و خرابکار هم شدی. مدام در حال توضیح دادن به خاله فرشته و ندا و .. هستم که برای جلوگیری از خرابکاری های بچه تو این سن فقط باید حواسشو پرت کنیم و نباید مستقیما دعواش کنیم چون لجباز میشه و خوب دقیقا هم همین طوره. همین که بهت میگن نکن بلافاصله و بی معطلی همون کارو تکرار می کنی. با خاله فرشته خیلی لجبازی می کنی اون طفلی هم که کنکور داره و همین جوری استرس داره تو هم هی میری کتاباشو پاره می کنی یا موهاشو می کشی بعضی وقتا هم یه دمپایی چیزی پرت می کنی طرفش... خودت فکرشو بکن که چقدر اعصابش خورد میشه. ولی اینقدر دوستت داره که هر وقت می خواهیم از خونه شون بریم همش می گیره و محکم بوست می کنه. همین که باهات مهربون میشه باز یه خرابکاری می کنی.. خلاصه حسابی درگیریم از دست شلوغ کاری های تو... جشن

عزیزم... فرشته قشنگ من...

بابایی کارشو عوض کرده و الان پیش عمو مهدی و عمو حجت با هم کار می کنند. کلی تغییرات جدید براش اتفاق افتاده و از این بابت خیلی خوشحاله. من هم یه ماه دیگه امتحان جامع دارم و این جمعه امتحان زبان و 20 روز دیگه امتحان آمار... ولی دوست داشتم یه چیزی رو بهت بگم برای آینده برای روزایی که درگیر و شاید مستاصل آدما میشی و حتی برای بعد از وقتی که انتخابت رو کردی... روزی که دیگه اینقدر شیطون نبودی البته شاید هم باشی، امیدوارم که باشی... چشمک

عزیزم تو دنیا جذابیت های زیادی هست. توی چیزها، موقعیت ها، آدما.. ولی ممکنه نتونی همه شونو داشته باشی. باید یاد بگیری که به جای این در و اون در زدن برای داشتن همه اونا، زیبایی های چیزایی که داری رو خوب درک کنی.. اونچه که تو داری رویای خیلی هاست. تلاش کن که چیزهایی که داری رو به بهترینش نزدیک کنی و انرژیتو روی اونچه که از دستت برمیاد بذاری.. ممکنه در هر کس صفتی ببینی که جذاب باشه، یک نفر رو انتخاب کن و تنها زیبایی های وجود اونو ببین و حتی کمکش کن که بهتر باشه... مراقب نگاهت باش. مراقب چشمای قشنگت باش عزیزم. هر کس و هر چیز ارزش دیدن نداره. توی دنیا در نگاه اول و از دور خیلی چیزا قشنگ به نظر میان ولی اگه بهشون نزدیک بشی واقعا متفاوتند. پر از رنج، کاستی، نازیبایی...  تنها به اونچه که خودت انتخاب کردی نگاه کن. هیچ کس ایده آل نیست. ولی هر کس اگه یه دوست و همراه خوب داشته باشه می تونه به ایده آل نزدیک بشه ... محبتمحبتآرام

آرزو می کنم که حالت جسمیت همیشه همیشه خوب باشه و حال روحیت بیشتر وقتا... یه وقتایی درگیر بشی، مستاصل بشی که درست چیه؟ بری به خاطرش کتاب بخونی، با یکی که بیشتر می دونه مشورت کنی، با خودت خلوت کنی، تنهایی هاتو بیشتر کنی، گاهی گریه کنی... رنج یه وقتایی روح آدمو خوب صیقل میده، نه رنج بیهوده، رنجی که دری به روت باز کنه و تو رو کمی یا خیلی بالاتر ببره، بفهمی که اشتباه می کردی، یا حتی کارت درست بوده، آرزو می کنم که بفهمی و دعا کن برام فرشته قشنگ و کوچیک من که منم بفهمم... آرزو می کنم که آرامش داشته باشی و در پناهش همیشه خشنود باشی و عزیز دلم برای منم دعا کن که آرامش بگیرم... آرام

عاشق تو: مامان بوس

پسندها (1)

نظرات (0)