کوروش همیشه شاد..
سلام پسر قشنگم
امروز حس کردم که کتاب بدنم کم شده به نظرم کتاب کم می خونم. فکرشو که می کنم می بینم چندین ساله درست و حسابی کتاب نخوندم. منظورم کتابای غیر درسیه. از اونا که واسه دل خودت می خونی و کیفشو می بری. حالت خوب میشه. هر چی خوندم یا واسه کنکور بوده یا بعد کنکور کتابای درسی بوده. می خوام یکم بی خیال درسا بشم و بچسبم به دلم. نظرت چیه؟ احساس می کنم کتاب که نمی خونم دل مرده میشم. نه فقط کتاب. فیلم خوب، شعر خوب، دوست خوب، جای خوب... همه اینا حال آدمو خوب می کنند. باید بیشتر به خودم برسم.
شما که حالت خیلی خوبه مامان. همش در حال بازی و خنده و شیطنتی. منم تمرین می کنم که در مقابل شیطنت هات صبور باشم و تا جایی که آسیبی به خودت و ما و وسایل بزرگ خونه نزنی عکس العمل خیلی خاصی نشون ندم. این شیوه خیلی خوب بوده. چون معمولا بعد از یکمی شیطونی خودت بی خیال جریان میشی و میری دنبال یه کار دیگه ولی اگه واکنش نشون بدم دیگه میشه کار هر روزت.
مامان و خاله نسرین و خاله ندا و عمو امیر هم رفتند مکه. دو روزی هست و انشالله قراره سوم عید برگردن. تو هم که همش میگی دیدا... عمو... ننی... دلت براشون تنگ شده مامانی.. نه؟
اینم چند تا از عکسات مامانی
کوروش تو پدیده
اینم از ژست اخم کردنت مامان ...
اینم از شما و آقا سینا که می خواد مثل شما اخم کنه
یه روز جمعه کنار رودخونه مایون
اینم که واضحه.. سبک غذا خوردن جنابعالی
پسر قشنگ من و بازی های فکریش...
راستی اینو بگم که چند تا بازی فکری رو تا مرحله آخرش رفتی!!! مثلا اون ماشینه که 10 تا سوراخ جورواجور داره همه مهره ها رو درست میندازی سرجاش و این کارو به سرعت انجام میدی. اول که اینو واست خریدیم فکر می کردم اشتباه کردیم و باید یه ساده ترش رو برات می گرفتیم ولی یه ماه نشده بودکه همه شو یاد گرفتی و تونستی درستش کنی.
تو پست های بعدی عکس بازیهات رو هم میذارم مامانی...
فعلا برم عزیزم. بای